حیرانی در عمق چشمانم - سیروس اسدی

 

حیرانی در عمق چشمانم

ریشه
دوانده است،
هنگام که در خمودگی راز ناک
ابروانت!
به شیارهای عمیق

عمرم می اندیشم
آن هنگام که در هاله ای
از،
نجابت و شرم
چشم های نازنینت
خورشید گون می درخشند،
من با تمام وجودم،
اقرار می کنم،
که تو بی نهایت زیبایی،
فریبایی
ای طلسم شعر های
بی تار و پود من !
مقدّر است با تو زیبایی،

زیبایی،
چنان که با من
مقدّر است،
شکیبایی،
شکیبایی،
شکیبایی!
من امّا
...
دریغ مجنون نیستم

تا تو لیلایم باشی
شاید من
بیدی لرزان باشم
در دوسمت
جادّه ی چشمانت
و تو !
آن لطیفه ی بکری که،


« وقت » با حضورت در سماع
بی هوا،
می چرخد
من امّا،
هبوطی وا رونه ام

در آسمان چشمان تو ...



هوا هوای بهار است وباده باده ی ناب - فریدون مشیری

 

هوا هوای بهار است وباده باده ی ناب

به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب

 

در این پیاله ندانم چه ریختی پیداست

که خوش به جان هم افتاده اند آتش وآب

 

فرشته ی روی من ای آفتاب صبح بهار

مرا به جامی از این آب آتشین در یاب

 

به جام هستی ما ای شراب عشق بجوش

به بزم ساده ی ما ای چراغ ماه بتاب

 

گل امید من امشب شکفته در بر من

بیا ویک نفس ای چشم سرنوشت بخواب

 

مگر نه خاک ره این خرابه باید شد ؟

بیا که کام بگیریم از این جهان خراب


شعر \سبک خراسانی\ ناصر فیض

هر کجا ایدون و ایدر شد زیاد
سبک ترکستان فرا یادم میاد

هیچ تمساهی شبیه کبک نیست
شیخ سعدی پیرو این سبک نیست

سبک حافظ هم که سبکی دیگر است
دوره حافظ کمی این ور تر است

از حدود یکهزار و چند سال
پیش،افتاد این روش روی روال

در خراسان زاده شد این سبک نو
بعد در اقصای عالم شد ولو

نزد شاهان با تلاش دوستان
از خراسان رفت تا هندوستان

رفت آنجا سیک ها آدم شدند
پیش این سبک از ارادت خم شدند

الغرض این سبک خیلی جالب است
ورنه کی فردوسی آنرا طالب است

در خراسانی ادب یک محور است
دلبر اینجا قالبا یک دختر است

چون جهانش جز فسون و باد نیست
می توان با دلبرانش شاد زیست

شعرها بسیار صاف و ساده اند
در حقیقت لقمه آماده اند

گاه توصیف بهار است و خزان
گاه شرخ بوی جوی مولیان

عارف اینجا کس نمی داند چی است
بیت ها از جام عارف خالی است

زاهدی در کوچه و بازار نیست
داخل هر کوچه یک خمّار نیست

خانه ها میخانه سر خود می شوند
می گسارانش کمی قد می شوند

عاشق اینجا هست دائم در وصال
عشقبازی می کند در طول سال

گونه چیزی مثل برگ یاس نیست
عقل موجود است اگر احساس نیست

هر زمان وصف طبیعت می کنند
با درختان ساده صحبت می کنند

در تخیل معتدل تر می شوند
مثل کودک زود باور می شوند

واژه هایی مثل پور و گیو و دخت
می کند این سبک را گاهی زمخت

شاعرانش بازهم مثل قدیم
رویشان مثل زر است از هجر سیم

لاجرم با اغنیا بر می خورند
باده می ریزند شُرشُر، می خورند

در بیابان در خیابان یا حیاط
شاد و شنگولند و سرشار از نشاط

روز و شب انگور بازی می کنند
دسته جمعی باده سازی می کنند

هر زمان ممدوحشان خر می شود
جیب هاشان کیسه زر می شود

اول پاییز خز می آورند
باده های خوب وز می آورند

شاه را پیش وزیرش می کنند
مدح و بیهوده دلیرش می کنند

در قصائد مثل سابق نیستند
با غزل چندان موافق نیستند

هر زمان در تنگنا کف می کنند
واژه ها را هی مخفف می کنند

واژه گاهی واقعا بد می شود
هی مشدد هی ممدّد می شود

نزد شاعر گاه مثل رودکی
از صد و یک بیت می ماند یکی

شعر می گویند و هی گم می کنند
خویش را مدیون مردم می کنند

از قضا دور است شاعر وز قدر
اختیار از خویش دارد بیشتر

ویژگی هایی گر افتاد از قلم
خُب بیفتد نسیتند آنها مهم

شاخص این سبک مرد طوسی است
او حکیم خوش سخن فردوسی است

شعر تا آهنگ عرفانی گرفت
رونق از سبک خراسانی گرفت

بعد از این معشوق یاغی می شود
نوبت سبک عراقی می شود


صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را - امیرخسرو دهلوی

 

صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را

کافرید از آب و گل سروی چو تو چالاک را

 

تلخ می گویی و من می بینمت از دور و بس

زهر کی آید فرو، گر ننگرم تریاک را

 

غنچه دل ته به ته بی گلرخان خونست از آنک

بوستان زندان نماید، مردم غمناک را

 

چون ترا بینم، هم از چشم خودم در رشک، از آنک

بوستان زندان نماید، مردم غمناک را

 

چون ترا بینم، هم از چشم خودم در رشک، از آنک

کرد تردامن رخت این چشمهای پاک را

 

گر به کویت خاک گردم نیست غم، لیکن غم است

کز سر کویت بخواهد باد برد این خاک را

 

شهسوارا، عیب فتراک است صید چون منی

گاه بستن عذرخواهی کن ز من فتراک را

 

چون دلم زو چاک شد، ای پندگو، راضی نیم

از رگ جان خود اردوزی در این دل چاک را

 

چشمه عمرست و خلقی در پیش، حیفی قویست

آشنایی با چنان دریا، چنین خاشاک را

 

ناله جانسوز خسرو کو به دلها شعله زد

رحمتی ناموخت آن سنگین دل ناباک را

 

 


مرا هزار امید است و هر هزار تویی - سیمین بهبهانی

 سیمین بهبهانی شاعر فارسی زبان ایرانی

 

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

شروع شادی و پایان انتظار تویی

 

بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت

چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی

 

دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند

در این سرا تو بمان! ای که ماندگار تویی

 

شهاب زود گذر لحظه های بوالهوسی است

ستاره ای که بخندد به شام تار تویی

 

جهانیان همه گر تشنگان خون منند

چه باک زان همه دشمن، چو دوستدار تویی

 

دلم صراحی لبریز آرزومندی است

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

 


ای آن که گاه گاه ز من یاد میکنی / سیمین بهبهانی

سیمین بهبهانی شاعر فارسی زبان ایرانی

 

ای آن که گاه گاه ز من یاد می‌کنی

پیوسته شادزی که دلی شاد می‌کنی

 

گفتی: «برو!» ولیک نگفتی کجا رود

این مرغ پر شکسته که آزاد می‌کنی

 

پنهان مساز راز غم خویش در سکوت

باری، در آن نگاه، چو فریاد می‌کنی

 

ای سیل اشک من! ز چه بنیاد می‌کنی؟

ای درد عشق او! ز چه بیداد می‌کنی؟

 

نازک‌تر از خیال منی، ای نگاه! لیک

با سینه کار دشنه پولاد می‌کنی

 

نقشت ز لوح خاطر سیمین نمی‌رود

ای آن که گاه گاه ز من یاد می‌کنی


شعر\پاییز\ فروغ فرخزاد

کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم

یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
وه … چه زیبا بود، اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من میخواند …شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی.
نغمه ی من …
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
کاش چون پاییز بودم


نقد ادبی / فرمالیسم روسی

 

این متن از کتاب نقد ادبی نوشته سیروس شمیسا انتخاب شده است.

فرمالیسم روسی: 

فرمالیسم روسی یکی از مکاتب نقد ادبی در حوزه بررسی ادبیات از دیدگاه زبانشناسی است.

بهاعتقاد فرمالیستها ادبیات صرفا یک مساله زبانی است و لذا می توان گفت که زبان ادبی یکی از انواع زبان هاست و باید به آن از دید زبان شناسی نگریست.

آنان اثر ادبی را شلک(فرم) محض میدانستند و معتقد بودند که در بررسی اثر ادبی تکیه باید بر فرم باشد نه محتوا.اساسا مخالف تقسیم متن به صورت و معنی بودند و می گفتنئد در است که محتوا ناقل احساسات و عواطف است اما همه اسن ها در واقع در عناصر زبانی است. در نظر آنان مسائلی چون جذبه و الهام و اشراق و نبوغ که در مباحث ادبی قرن نوزده مطرح بود مطرود است. ادبیات در فرم و ساخت است نه در روح و فکر. مثلا یک شعر غنایی یا عاشقانه فقط یک طرح و ساختار زبانی است.

فرمالیسم با کمونیسم در یک زمان اتفاق می افتاد از اینرو مارکسیست ها آنان را ارتجاعی خواندند، فرمالیست ها اثر هنری را بیان غیر متعارف و غیر معمول تجربه و حقیقت می دانند حال آنکه در رئالیسم سوسیالیستی هنر بازتاب مستقیم واقعیت های اجتماعی است.

به نظر فرمالیستها سبک، عدول از هنجار است و این عدول قابل ارزیابی و تجزیه و تحلیل است. به طور کلی می توان گفت که تکیه منتقدان فرمالیست بر دو اصل است:

تغییر شکل در زبان عادی deformation

صناعات ادبی که باعث آشنایی زدایی می شود.

چند فرمالیست معروف و خلاصه آرایشان:

رومان یاکوبسون(1896-1982) عضو حلقه زبانشناسی مسکو بود، او برای ارتباط زبانی بین فرستنده و گیرنده طرح خاصی دارد که با توجه به آن شعر از خودش، فرمش، از تصویرش، از معنای ادبیش حرف می زند تا از شاعر.

رنه ولک، وی در بحث شعر تکیه بر آهنگ و موسیقی دارد.

ویکتور شکلوفسکی، نخستین اثر فرمالیستی موسوم به رستاخیز واژه کار اوست. به نظر او هسته مرکزی هنر در ایجاد تغییر در واقعیت
( (deformation of reality یا به اصطلاح خود او غریب سازی  (   (making strange است. وی می گوید: هر قدر آشنایی ما با ادبیات گذشته بیشتر باشد این نکته بر ما بیشتر روشن می شود که تقریبا هیچ موضوع و تصویری نیست که بدیع و بی سابقه باشد. لذا مساله در تصویر و موضوع نیست، در زبان است یعنی عمده نوآوری و ابداع در طرز بیان و استعمال زبان است


اصطلاحات و مباحث

شکل(فرم).

به مجموعه عناصری که بافت و ساختار اثر ادبی را به وجود می آورند شکل می گویند. لذا وزن و قافیه،قالب، صامت و مصوت و هجا، صور خیال، صنایع بدیعی،زاویه دید، پلات همه جز شکل یک اثر ادبی هستند، مشروط بر این که هر یک از این اجزا در ساخت یا بافت آن اثر نقشی داشته باشند. هیچ جز یا عنصری در شکل اثر نباید زاید و به قوب منتقدان هند بی کار و فاقد نقش باشد. منتقد در بحث خود از شکل باید به نقش هر یک از اجزا در پیدایی آن کل نظر داشته باشد و وظیفه زیبایی شناسانه آن را تبیین کند. رابطه اجزا را با هم یعنی کارکرد هر جز را با توجه به اجزای دیگر در ایجاد بنای شوهمند اثر ادبی توصیف و بیان کند. بدین ترتیب برای وصف شکوهمندی یک بنای ادبی باید فقط به مصالحی که از آن ساخته شده است توجه کرد و لا غیر. فرمالبست ها می گویند هر عنصری اثر ادبی که در کل نظام وظیفه و کنشی بر عهده دارد فرم است.

فقط متن.

در بحث های ادبی قبل از فرمالیسم معمولا مسائل بیرون از متن از قبیل بحث های جامعه شناسی، روانشناسی، تاریخی... مطرح بود اما فرمالیست ها بررسی ادبی را محدود به خود متن کردند.

عدول از هنجار یا هنجارگریزی.

فرمالیست ها می گفتند زبان ادبی عدول از زبان معیار است، لذا سبک را بر حسب عدوب و خروج از معیارها مطالعه می ردند و میگفتند این عدول قابل بررسی و سنجش است.

غریب سازی، آشنایی زدایی

شکلوفسکی می گوید کار اصلی هنر ایجاد تغییر شکل در واقعیت است، هدف زبان ادبی این است که عادات ادراکی و احساسی ما را با استفاده از اشکال غریب و غیر عادی به هم می زندو از این رو فرم را برجسته و آشکار می سازد.