سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رابینسون کروزوئه! - یغما گلرویی

 

باید ترانه هامو توی بطری بندازم،

وقتی که موجا مقصدشون ساحلِ توئه!

چشماتو روی بطریای نامه بر نبند!

این آخرین امیدِ رابینسون کروزوئه!

 

بی تو اتاق من یه جزیره س میون آب،

متروک و سوت و کور، پر از گریه های من:

یه تک درخت نخل و یه آلونکِ حقیر،

با ساحلی که پر شده از ردپای من...

 

هر روز دوره می کنم همه ی این جزیره رو،

با خاطراتِ ناب و قشنگِ تو پا به پا

روز و شبای من خلاصه می شن تو شنیدنه

موسیقی مداوم موجا و صخره ها

 

دارم مدام نقشه می کشم اما چه فایده،

با چن تا تخته پاره نمی شه به تو رسید

صدبار اومدم به جنگِ خدایان موج ها،

صدبار این جزیره شکستای من رو دید

 

هر شب میون ماسه ها از هوش می رم و

به بودنم کنار تو تو خواب دلخوشم

تو زنده می شی تو دل رؤیام شب به شب،

من تنها با خیال تو روزامو می کشم

 

تو دوره دوره دور تو ویلای ساحلیت،

داری به یه ترانه ی من گوش می کنی

کی باورش می شد که با یه چشم به هم زدن،

من رو تو این جزیره فراموش می کنی؟

 

بعد از کدوم بهانه اتاقم، جزیره شد؟

این دریا کی میون من و عشق تو نشست؟

دستای کی تو رو از لحظه هام گرفت؟

کی چشاتو روی این بی ستاره بست؟

 

دریا هنوز دراز کشیده میونمون،

ما بین بی خیالی تو و دلتنگیای من

یه قایق از تو خط افق سر نمی رسه،

تا دست تکون بدی روی عرشه ش برای من

 

این قصه آخرش به رسیدن نمی رسه،

تنهایی سرنوشتِ رابینسون کروزوئه!

یه مردِ خسته توی جزیره س که تا ابد

باور نداره رفتی و تو حسرتِ توئه...

 

 


دسته گل‎ها ‎دسته دسته می‎روند از یادها - علیرضا قزوه

دسته گل‎ها ‎دسته دسته  می‎روند از یادها
گریه کن ای آسمان در مرگ طوفان‎زادها

سخت گم‎نامید اما ای شقایق سیرتان
کیسه می‎دوزند با نام شما شیادها

با شما هستم که فردا کاس? سرهایتان
خشت می‎گردد برای عافیت آبادها

غیر تکرار غریبی،هان چه معنا می‎کنید
غربت خورشید را در آخرین خردادها؛

با تمام خویش نالیدم چو ابری بی قرار
گفتم ای باران که می‎کوبی به طبل بادها

هان! بکوب اما به آن عاشق‎ترین عاشق بگو!
زنده‎ای، ای زنده‎تر از زندگی در یادها

مثل دریا ناله سر کن در شب طوفان و موج
هیچ‎چیز از ما نمی‎ماند مگر فریادها


ای ماه شبی مونس خلوتگه ما باش/هوشنگ ابتهاج

هوشنگ ابتهاج شاعر ایرانی

ای ماه شبی مونس خلوتگه ما باش
در آینه ی اهل نظر چهره نما باش


کار دل ما بین که گره در گره افتاد
گیسو بگشا و بنشین، کارگشا باش


جامی ز لب خویش به مستان غمت بخش
گو کام دل سوخته ای چند روا باش


ای روح مسیحا نفسی درنی ما دم
در سینه یاین خالی خاموش نوا باش


چشمم چو قدح بر لب نوشت نگران است
ای ساقی سرمست شبی نیز مرا باش


مستیم و ندانیم شب از چند گذشته ست
پرکن قدحی دیگر و بی چون و چرا باش


ای دل ز سر زلف بتان کار بیاموز
با این همه زنجیر به رقص ای و رها باش


چون خال که بر کنج لب یار خوش افتاد
ای نکته تو هم در دهن دوست بجا باش


ایینه ی ما زنگ کدورت نپذیرد
ای غم به رخ سایه سرشکی ز صفا باش


تا زنده دلان داروی دل از تو بجویند
ای شعر دل انگیز همان مهرگیا باش.


ای که هوای منی بی تو نفس ادعاست - غلامرضا طریقی

 غلامرضا طریقی

 

ای که هوای منی بی تو نفس ادعاست

ذکر کمالات تو تذکره الاولیا ست

 

مثنوی معنوی‌ست قصه ما که در آن

آخر هر ماجرا اول یک ماجراست

 

در صف قند و شکر زندگی‌ام تلخ شد

قند من افتاده است پس صف بوسه کجاست

 

بوسه گرمی بده تا لبم اذعان کند

بین دو قطب رخت خط لبت استواست

 

باز هم افتاده در پیچ و خم قامتت

شکر خدا که دلم گمشده در راه راست

 

ای نه چنین نه چنان در دل من همچنان

عشق زمینی بمان عشق هوایی هواست